قطره قطره تا رهایی اینجا، جایی است برای گفتن ناگفته هایم! آخرین مطالب
نويسندگان زندگی چیزی نیست که در کوچه فراوان باشد... خوشبختی یعنی شاد بودن و شاد ساختن.
شنبه 4 بهمن 1393برچسب:حضرت محمد، پیامبر مهربانی، غزل، شعر، عکس،من عاشق محمدم، I love mohamad, :: 19:38 :: نويسنده : رها
ناجی آمد حدود فاصله ها را درو کند جهل تنیده بر تن ما را درو کند عمری میان مردم بیمحتوای کور شمعی شود وَ شک و ریا را درو کند در کوچههای شهر خدایان سنگ و چوب شرکی رسیده تا به خدا را درو کند در ذهن مردمی که خدا را ندیدهاند تصویر «بعل» و «لات» و «عَزی» را درو کند آمد که قد علم کند، زن در هوای صبح آمد تمام فاصله های را درو کند بوانات زمستان 93 شنبه 4 بهمن 1393برچسب:حضرت محمد, پیامبر مهربانی, غزل, شعر, عکس,من عاشق محمدم, I love mohamad, :: 19:34 :: نويسنده : رها
ناخدای عشق آمد که جان تازه بگیرد هوای عشق آدم بدون وقفه بسوزد به پای عشق تفسیر آیههای مقدس، مقدس است یاسین بیان دیگری از ابتدای عشق حالا محمداست و امین نام دیگرش «اِقرأ بِاسمِ رَبِّکَ» یا ناخدای عشق شد آیه آیه رحمت و اخلاق و تا ابد اعجاز میکند همه جا آیههای شق تقدیر دختران که فقط مردن است و بس حالا به اوج میرسد از اقتدار عشق بوانات زمستان 93 یک فصل غزل به نام تو می بارد دستان قلم تو را به من می خواند در حنجره ام صدای باران پیچید دریای دلم هوای طوفان دارد در کوچه ی سوم بهارم؟ نه! نه! گیجم، غزلم به جای من می نالد دلتنگ توام تو بیخیالی، سردی رؤیای تو در سرم "چرا" می کارد در هر شب پر بهانه ام جا داری از خلوت من ستاره سهمی دارد
9 اردیبهشت 93
یک فاجعه! تو تنهاشدی رفیق... از دست های ساده ی من زندگی پرید وقتی نگاه پاک تو از این خانه می گذشت من منجمد شدم و حدوداً بدون تو تا خورده ام وَ همین جا بریده ام یک فاجعه رفیق! امشب سکوت پرده ی سردی میان ماست... تو بی قرار و دور وَ من بی قرارتر در انعکاس باور تلخم شکسته ام ما جنس آب های سپیداری و غلیظ ما جنس یک صداقت روشن نبوده وَ نیستیم! باور کن این تمام غزل های مرده را!!! شاید تو فصل اول شعری شاید دلت به اندازه ی تمام کتاب هاست من فرض می کنم که همان فصل آخرم آن فصل آخر خیس که بی رمق در یک شمارش معکوس مرده است!! تنها شدیم بدون اینکه بفهمیم مرده ایم!!! بدرود تا ابد... مرداد 93
من دلخورم حوالی شعرم قدم نزن امشب برو بساط دلم را بهم نزن نفرین نمی کنم تو فقط حذف می شوی این دفعه زیر می زنم آوای بم نزن بگذار قد کشیده بمانی برای من بگذر، برو، سقوط دلت را رقم نزن اینجا بهشت نیست، تو دوری هزار سال! دیگر برای دفتر قلبم قلم نزن تنها نمی شوم تبِ سنگین خاطرات ماسیده بر تنم غزلم را قدم نزن زمستان 91 سلام سلامی به وسعت باران به شما زمستان رفت رفت و تمام شب های زیبا و پر خاطره را با خود برد و حالا من دلم به اندازه باران دلم به اندازه ابرها دلم به اندازه تمام آسمان آرامش می خواهد و می خواهم بگویم: در جاده ای که آخرش را آخر جاده می نامند بوی سنجد آرامم می کند و مصمم تر می شوم برای رفتن!! می خواهم بگویم: بهار تازگی نو شدن آرامشی بی نظیر به دلم می بخشد برایتان بهاری سبز شاد و سرشار از آرامش آرزو می کنم.
اسفند 92 بوانات
دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:دلنوشته، درد دل، شعر, :: 9:9 :: نويسنده : رها
سلام با توام آره با خودت تو که اونجا نشستی تا یکی اشتباه کنه و سریع دربارش قضاوت کنی با توام که راحت درباره آدما و شخصیتاشون حرف میزنی که بی خیال بی خیال طرز فکر بقیه رو راجع به یه آدم که یهو اشتباهی اشتباه کرده، عوض میکنی با توام مگه خودت تا حالا اشتباه نکردی چرا آدما رو به خاطر یه اشتباه تا آخر عمرشون مجازات می کنیم و توی تنهایی خودشون رهاشون می کنیم چرا یاد نگرفتیم که بگذریم خدا با اینکه از بنده هاش بیشتر از من و تو توقع داره باز می بخشتشون اونوقت ما آدما رو به خاطر یه اشتباه که اصلا هیچ ربطی هم به ما نداره طرد می کنیم و تا می تونیم سرزنششون می کنیم کوتاه بیا با توام با خودمم بیاین کوتاه بیایم همه آدما بالاخره توی خلوت خودشون یه چیز دیگه ای هستند اگه قرار بود رازهای توی خلوتشون رو همه بدونن که سنگ رو سنگ بند نمی شد به خودمون بیایم خدا پوشاننده ی عیب هاست با اینکه همه چیز رو می دونه چرا ما نباشیم؟؟؟ چرا ما آدما رو اونجوری که هستن قبول نداریم چرا به خاطر یه سری رفتار که فقط گاهی تکرار میشه شایدم هم نمیشه، آدما رو ترک می کنیم و باهاشون نا مهربون می شیم؟ بیاین از همین امروز تغییر کنیم عوض بشیم راستی تا حالا پیش اومده توی آینه با خوتون خلوت کنید؟؟؟؟ برید با خودتون خلوت کنید زمستان 92 رها بگو باران نبارد بگو در من هوا بدجور ابری است زمستان 92 رها پيوندها
تبادل لینک هوشمند
|
|||||||||||||||||
|